وقتی کنکور قبول شدم، خبر قبولیام را اول به مادرم دادم، میخواستم رشتهای را بخوانم که همه مخالف بودند اما مادرم گفت: «کاری را انجام بده که دوست داری!»
دخترم که به دنیا آمد مثل خیلی از نوزادان دیگر از خوابیدن طفره میرفت. مدام گریه میکرد و اشک من را هم درمیآورد. اما این مادرم بود که لیوان آب را به دستم میداد، اشک من را پاک میکرد و میگفت: «بزرگ میشه و این روزها یادت میره!»
حالا از آن روزها چند سالی میگذرد، حالا یک مادرم و همیشه و با اعتماد بهنفس، خودم را زنی معرفی میکنم که کارش را دوست دارد و برای پیشرفت میجنگد، من همان راهی را میروم که سالها پیش یک نفر بدون چشمداشت من را برای رسیدن به آن همراهی کرد. همان آغوشی که همیشه باز بود، همان که بهترین پناهگاه بود برای ترسها، برای استرسها، برای نمیدانمها، تمام یادت میرودها، تمام صبوریها و تمام مهری که هیچوقت دریغ نشد.
ولادت باسعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و گرامیداشت مقام مادر و زن بر تمام زنان و مادران مبارک.
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت