هر روز مبارز این میدان هستم، هر روز با خنده ای جان می گیرم. عجب افت و خیزی دار این قصه، دلم نگران همه آدمهاست که وقتی به قصه ما می رسند می شوند عزیز خانواده انگار پدر و مادرن، نمی شود دل کند و میدان را ترک کرد و آسوده بود.

پاسخ به

×