نگاه معذبِ صادق هدایت در هفتادمین سالمرگِ نویسنده
از میان عکسهای سیاهوسفیدی که از صادق هدایت بهجا مانده است، که در بیشترشان هدایت با آن موهای چربِ خوابیده روی سر و صورت سرد و رنگپریده و سیگار در دست، شمایل روشنفکر و نویسنده بدبین، سودازده، مأیوس و منزوی را بازتاب میدهد، عکسی هست که در آن هدایت بیشتر به یک گانگستر یا کارآگاه نوآر شبیه است. کلاهی بر سر، پالتوی بلندی بر تن، بیآنکه آن عینک گرد کذاییاش را بر چشم گذاشته باشد، اخم کرده و با نگاهی معذب به جایی در بیرون قاب خیره شده است. پشت سرش به خاطر کیفیت بدِ عکس، چندان واضح دیده نمیشود؛ اما میتواند جنگلی باشد درهم فرورفته که آتش گرفته است. اگر اینطور باشد، میتوان فرض کرد که خودش با دستان خود پشت سرش را که گذشتهای است خشکیده، به آتش کشیده و بعد رو به ما کرده، اینطور بیخیال به سمت جاییکه نمیبینیم خیره شده است. انگار که میشود به همین سادگی با تاریخ نخنما و ویرانِ پشتسر تصفیهحساب کرد. انگار که اصلا میتوان از این آتش جان بهدر برد، چون زبانههای آتشِ جنگلِ افروخته آنقدرها از نویسنده دور نیستند که نتوانند پرِ پالتوی بلندش را بگیرند. با این حال، او، این ققنوس، که حالا معلوم نیست از دل آتش برآمده یا کمی بعد به کام آن فرو خواهد رفت، با آن نگاه کج، به گوشهای، به جایی مینگرد که از دیدرس ما و دوربین خارج است. این عکس بیش از هر چیز آن شمایل مألوفِ روشنفکر افسرده و منزوی را کنار میزند و بهجایش به شخصیت ماجراجویی راه میدهد که در میانه درامی پرکشاکش و بیپایان به شبحی جاودان تبدیل شده است. صادق هدایت برآمده از پسزمینه تاریخی و درهمتنیده با گذشته تنگدست و پرآشوب ایران بود. او هرگز نمیتوانست از آن جنگل سوخته، از آن جهان سنتیِ مثالیای که با تجربه مدرنیته ازد ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید