توی این قسمت از روزنامه آزاد سراغ عجیب ترین جاذبه توریستی تهران رفتیم. یه هواپیمای هشتاد ساله تو قلب پارک بعثت تهران. اما این هواپیما از کجا سر و کله ش پیدا شده و وسط شهر آروم گرفته؟ این یادداشت رو خیلی سال پیش برای این هواپیمای عاشق نوشتم: اسمش «داکوتا»ست، «داکوتای عاشق». سال‌هاست وسط پارک خزانه یا همان بوستان بعثت آرام گرفته. وسط هزاران گنجشک شاد، کُرچ شده مثل مرغ عشقی که کرک و پرش ریخته و دل و نای پرزدن ندارد. اصلا از جایش جم نمی‌خورد. صدایش هم در نمی‌آید. هیچکس نمی‌داند چطور سروکله‌اش وسط پارک پیدا شده. قدیمی‌ها هم که همیشه حرفی برای گفتن دارند، با گفتن جملاتی مثل: «هواپیمای راستکی نیس که» سر و ته ماجرا را هم می‌‌آورند اما مایی که از بچگی از سر و کولش بالا رفته‌ایم خوب می‌دانیم که هرقدر هم پیر و خرفت شده باشد، بازهم نمی‌شود گفت که یک ماکت طبیعی بیش نیست. کاکپیتش صاف صاف است. ولی بقایای ابزار و ادوات فنی‌اش هنوز به چشم می‌خورند. بچه‌تر که بودیم، دست می‌گرفتیم به بال‌هایش و خودمان را بالا می‌کشیدیم و از پنجره‌های بدون محافظ می‌خزیدیم داخل کابین. تنش همیشه بوی ادرار می‌داد. کمی دقت می‌کردیم، زردی‌ ماسیده به دیواره‌ها هم به چشم می‌آمد. با این حال دیدن شکم پاره پاره‌ی یک هواپیمای واقعی آن‌قدر هیجان‌انگیز بود که تمام این سختی‌ها را به جان بخریم. نیم قرن پیش نه از کاج و صنوبر و تبریزی خبری بود نه از شهربازی پرهیاهو. پارک بعثت، بیابان بی‌آب و علفی بود لم یزرع. سال پنجاه و دو به دستور فرح، آبادش کردند و شد فرح‌آباد. پارک حول و حوش «داکوتا» جان گرفت و بزرگ شد. انقلاب که شد، اسم‌ پارک شد، خزانه. بعدتر هم بعثت صدایش کردند. كنارش اتوبان كشیدند و كمی آن‌طرف‌ترش اتوبوس‌‌های ترمینال جنو

پاسخ به

×