(Part 12 ) تو راه برگشت بودیم که یونگی دستمو گرفت _ بریم پارک ؟ + سردمه _ اوه ، باشه . پس به جاش بوس بدههه + قرار شد تو خونه دیگه _ بده بده بده بده بده بده + باشه بابا پیشی لوس دستشو گذاشت دور کمرم و خودشو بهم نزدیک کرد تا فاصله مون به صفر رسید . سرش رو اورد جلو و لباش رو روی لبام گذاشت . آروم و با عشق مک میزد ، من هم همراهی میکردم . با مک صدا داری ازم جدا شد . _ چقدر تو لبات شیرینه + باشه حالا رسیدیم خونه چکمه هام رو در اوردم و رفتم تو خونه و روی مبل ولو شدم + آخیش یونگی اومد روی مبل دراز کشید و سرش رو گذاشت رو پام _ جوجه کوچولوم + با منی ؟ _ آره ، مگه غیر از تو جوجه هم هست ؟ کوسن روی مبل رو برداشتم و زدم تو صورتش + آخخخخ چیکار میکنی ؟ _ زدم که بفهمی جوجه کوچولو نیستم + خیلی هم هستی دوباره با کوسن زدمش ، اینبار اون هم یدونه کوسن برای خودش برداشت و به جون هم افتادیم ، اون وسط دو تا کوسن هم پاره کردیم ، همه جا پر شده بود از پر _ اصلا تو جوجه نیستی ..... آخ همون موقع با بالشت زدم وسط پاش _ آخه چرا اونجاااا اآآااآاییییی + اوه ، خوبی ؟ _ میخوای کاری کنی بچه دار نشیم ؟ + یاااااا ...... ببند _ دروغ میگم ؟ + بس میکنی ؟ _ آخخخخخ خسته شدم و همون موقع پرید رو مبل + آآاااااررررراااااااممممم خراب میشهه ( دیدین آرام رو چجوری میگن ؟ ^_^) _ ما که زدیم کوسن ها رو خراب کردیم ، اینم روش + الان پول کوسن با مبل یکیه ؟ _ نه ، راست میگی + غذا سفارش بدیم ، حوصله ندارم غذا بپزم _ باشه ، چی میخوری ؟ + پیتزا بگیر _ باشه رفتم تو اتاقم و لباسم رو عوض کردم یه شرتک با تی شرت سفید گشاد داشتم از اتاق بیرون میرفتم که چشمم به چمدون کنار دیوار افتاد که مال یونگی بود فکر

پاسخ به

×