کهن‌خوانی | علی‌محمد مودب

شاهنامۀ فردوسیچو خواهی که یابی ز هر بد رهاسر اندر نیاری به دام بلابوی در دو گیتی ز بد رستگارنکوکار گردی بر کردگاربه گفتار پیغمبرت راه جویدل از تیرگی‌ها بدین آب شویچه گفت آن خداوند تنزیل و وحیخداوند امر و خداوند نهیکه من شارستانم علیّم در استدرست این سخن گفت پیغمبر استگواهی دهم این سخن راز اوستتو گویی دو گوشم بر آواز اوستحکیم این جهان را چو دریا نهادبرانگیخته موج از او تندبادچو هفتاد کشتی بر او ساختههمه بادبان‌ها برافراختهیکی پهن کشتی بسان عروسبیاراسته همچو چشم خروسمحمد بدو اندرون با علیهمان اهل بیت نبیّ و وصیّاگر چشم داری به دیگر سرایبنزد نبیّ و وصیّ گیر جایگرت زین بد آید گناه من استچنین است و این دین و راه من استبر این زادم و هم بر این بگذرمچنان دان که خاک پی حیدرمنگر تا به بازی نداری جهاننه برگردی از نیک پی همرهانهمه نیکیت باید آغاز کردچو با نیکنامان بوی هم نبرداز این در سخن چند رانم همیهمانش کرانه ندانم همیwww.ShahrestanAdab.comموسسۀ فرهنگی‌هنری شهرستان ادب
ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید