دلم از شب نشینی‌های زلفت دیر می‌آیدمسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر می‌آیدغزل گل می‌کند در من اگر آیینه‌ام باشیکه طوطی در سخن از دیدن تصویر می‌آیدبه بوی آن که جای من ز دامانت درآویزدبرون از تربت من خار دامنگیر می‌آیدملول از عقل بی‌پیرم که سرمستی نمی‌داندمن و عشقی که از او کار صدها پیر می‌آیدبه دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگممرید پیر یکرنگم که بی‌تزویر می‌آیدجنون هنگامه‌ای در این حوالی عشق می‌کاردکه از هر سو صدای شیون زنجیر می‌آیدسکوت تلخ نخلستان غریبی تازه می‌جویدکه امشب بر ملاقات علی شمشیر می‌آیدبه هر ویرانه‌ای فانوس اشکی می‌کند روشنکه بزم با صفایی این چنین کم گیر می‌آیدبه ذهن کوچه‌های کوفه گرد مرگ می‌پاشدطنین گام‌های او که بس دلگیر می‌آیدخروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟که دیدم کودکی با کاسه‌ای از شیر می‌آیدرسد روزی که خواب ناز بت‌ها را برآشوبدکه ابراهیم ما با نعرۀ تکبیر، می‌آیدشعر و تماشا به مناسبت نوروز 1400www.ShahrestanAdab.comموسسۀ فرهنگی‌هنری شهرستان ادب

پاسخ به

×