آخرش یه قسمت کوتاه داره و ترانش هم قشنگه) یه روز من -یه دبیرستانی- یه تیکه کاغذ توی بیمارستان پیدا کردم. اسمش "زندان بیماری های تصادفی" بود. یه دفترچه خاطرات بود که همکلاسیم، ساکورا یامائوچی مخفیانه مینوشتش. داغلش نوشته بود که این تیکه کاغذ به یه بیماره آلوده شده. و همین دلیل منم اون بیماری رو گرفتم و وارد یه دنیای دیگه شدم. با این حال توی اون دنیا یه دختر رو ملاقات کردم که خیلی هم گستاخ بود

پاسخ به

×