حالا بیا وسططططط~(•-•)~قرش بدههههههه~(°-°~)بدو بدو یکم قرش بده(~'-')~حالا لالای لای لای لای~~~(*-*)~~~لالای لالای لای لای~~(○_○)~~(وجی: این دیگ از دس رف کاری نمیشه کرد=/)*قلب نیز ب مهشید میپیوندد*(قلب: قرش بدهههههه~~~~~~(☆_☆)~~~~~~)*وجی و مغز مانند کسانی ک یک موجود ناشناخته دیده اند ب ان دو ک در حال جفتک انداختن هستند نگا میکنند*(مغز: دکتر خبر کنیم؟؟=/)(وجی: هاع خبر کن@-@)* لانگ تایم لتر*(دکی مو حنایی: خب فرزندانم چتونه؟؟؟)ذوق مرگیدیم=)))))(دکی: هن؟@-@)(قلب:گفتید دیگ ذوق مرگیدیمD: بالاخره لیدی جونم عاشق کت شد♡_♡)(دکی: هن؟؟؟؟؟@-@)ععععععععععععدکی تو نمیدونی لیدی کی بید؟؟؟بزا برات بگم=))))))*ی لانگ تایم دیگ هم لتر*خوب فهمستی دکی جون؟؟؟ این لیدیه عاشق هویت واقعیه کت بید ولی کت عاشق هویت ناواقعی ینی همون لیدی جون بید بد این لیدی جون مرینت بید ک تو مدرسه عاشق ادرین بید ولی گفتیدم ک ادرین عا.........*دکی با بدبختی ب دیوار نگا میکند*(در ذهن دکی جون: ای خدااااا ی صبری بدههههه...فک کنم ی سه ساعتی شد داره حرف میزنهههههه...فکش درد نمیگیره عایا؟؟؟ کاشکی ب حرف زنم گوش میکردم امروزو مرخصی میگرفتنT^T الان من سکته ناقص میزنم@-@)*در همین لحظه گوشی دکی میزنگد و او ب سرعت از جایش میپرد و ب سمت گوشی پرواز میکند و میبیند ک زنش زنگ میزند... زنش ب او میگوید زود ب خونه برود ک مادرشوهرش امده و خیلی تیک میندازد و از او میخواد ب سرعت سونیک ب خانه برود*تیکی هم ب مرینت میگف کوامی ها نمی......(دکی: ای فرزند پرحرف من ک سه ساعته داری بی درنگ حرف میزنی میدونم مشکلت چیه@-@)چی بید؟؟؟؟؟؟(دکی: تو بسی خول بیدی و ب روانشناس احتیاج داری ن دکتر=/)هن؟(وجی: نگا دکی جونم گف خولی=/)=//////////(دکی خره: فرزندانم
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت