نازلی بهار خنده زد و ارغوان شکفت ...
دکلمه شعر نازلی هوشنگ ابتهاج در فیلم پل چوبی- بهرام رادان و هدیه تهرانی «ـ نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شكفت. در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير. دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه ميفكن! بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .» نازلي سخن نگفت؛ سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . . «ـ نازلي! سخن بگو! مرغ سكوت، جوجة مرگي فجيع را در آشيان به بيضه نشسته ست!» نازلي سخن نگفت؛ چو خورشيد از تيرگي برآمد و در خون نشست و رفت . . . نازلي سخن نگفت نازلي ستاره بود يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت . . . نازلي سخن نگفت نازلي بنفشه بود گل داد و مژده داد: «زمستان شكست!» و رفت . . . ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید