پارت ۲ بقیه در حال صحبت بودن خسته شده بودم بلند شدم برگردم به اتاقم که ÷ صبر کن بیا اول یه سوجو بزنیم بعد برو @ اره بمون + موافقت کردم و نشستم جیمین حسابی مست شده بود و داشت هذیون میگفت ~ خفه دیگه @ یکی جمش کنه ÷ حالش خوبه ؟ مشکلی که نیست - ولش کنید بابا + چند ثانیه سکوت کردم و بعد گفتم : هه اگه به هذیون گفتن باشه من بهتر بلدم هذیون بگم و ۲ بطری و یه جا سر کشیدم خیلی سریع مست کردمو با جیمین گلاویز شدم کمکم دعوا داشت بالا میگرفت که مارو از هم جدا کردن جیمین رو کاناپه و افتاد و بیهوش شد من و گذاشتن رو تختم شب شده بود که از خواب پریدم حالت تهوع داشتم دکمه ی بالایی لباسم و باز کردم تا یکم نفس بکشم با صدای بلند تهیونگ و صدا کردم - هوم + رفتن - اره - راستی شام میخوری + شام دیگه چیه همینجوریشم حالم بده میخوای بکشیم - خب وقتی بیشتر از ظرفیتت میخوری بایدم حالت بد بشه + گمشو بیرون حصلتو ندارم - باشه فقط قبل از اینکه گمشم خواستم بگم فردا میریم بیرون + بیرون - اره میخوایم بریم شکار + باشه پس بهت خوش بگذره - باهم میریم + یه دفعه از جام پریدم و گفتم : من برو بابا - باشه حالا میبینیم + اینو گفت و از اتاق بیرون رفت دوباره روی تختم دراز کشیدم تقریبا ساعت ۲ شب بود که خوابم برد فک کنم ساعت ۵ بود که صدای بلندی بیدارم کرد تهیونگ بود چشم هامو اروم باز کردم و گفتم چیه چته این وقت صبح - گفتم که قراره بریم شکار باید اماده بشیم + منم گفتم که خوش بگذره + یه دفعه اومد بالا سرم گوشه ی لباسم و گرفت و انداختتم روی زمین نگاهی بهش کردم و سریع از جام بلند شدم و خودم و تکوندم گفتم : چیکار میکنی - اگه شده تا شکارگاه میکشونمت میبرمت + به دیوار تکیه دادم و سرم و اروم به دیوار کوبیدم + باشه میام ولی توی سف

پاسخ به

×