خب گفتم که زود به زود میزارم لطفا شما هم لایکو فالوم کنید که انرژی بگیرم ویدیو رو هم ببینید که بازدید بخوره شرمنده ولی ممنون میشم اینکارو بکنید خیلی دوستتون دارم داره بهم خیانت میکنه هق لی گفت آروم باش همینجوری تو بغلش اشک میریختم و گریه میکردم نگاه ساعت کردم ساعت ۷ من باید برم بلند شدم گفتم من باید برم لی گفت میرسونمت گفتم نمیخواد ممنون گفت با این حالت تنات نمیزارم گفتم ممنون و بغلش کردم یونا رو هم بغل کردمو از خداحافظی کردم رسیدم خونه رفتم تو تهیونگ نبود فکر کنم رفته شرکت یا رفته بیرون گفتم بهتره شام درست کنم شامو درست کردم سفر رو چیدم الاناس تهیونگ بیاد بالاخره اومد اومد تو گفت سلام گفام یپسلام خسته نباشید گفت ممنونم سلامت باشید گفتم بیا شمام اصلا اشتها نداشتم ی کوچولو برای خودم کشیدم که گیر نده گفت همینقدر گفتم آره اشتها ندارم گفت یعنی چیو اشتها ندارم ناهارم نخوردی گفتم تهیونگ گیر نده دیگه گشنم نیست****وقت خواب بود دوست نداشتم پیشش بخوابم به خاطر همین به ی بهونه ای رفتم توی هال تو مبل خوابیدم از دید تهیونگ وسط شب از خواب پاشدم رفتم توی هال دیدم ا/ت رو کاناپه خوابیده رفتم سمتش دیدم بازم چشماش خیسه نمیدونستم چشه چیزی هم که بهم نمیگفت پتو رو کامل کشیدم روش و پیشونیشو بوسیدمو برگشتم به تخت خوابم و با میا چت کردم میا واقعا کسی بود که من عاشقش بودم اما از ا/ت هم بدم نمیومد روز به روز عشقم به مییا بیشتر میشد از دید ا/ت الان ی ماه گذشته ولی اون دیگه حتی بهم نگاهم نمیکنه توی تمام این مدت سعی کردم به روی خودم نیارم اما اون دیگه بهم اهمیتم نمیده حالم خیلی خراب بود فلش بک به ۱ هفته قبل امروز تهیونگ قرار بود بره بیرون تعقیبش کردم دیدم رفت پیش ی دختره فکر کنم مییا باشه یهو شروع کرد به

پاسخ به

×