فیک اسمات تهیونگ pt1

سلام مین یونا هستم ۲۵ سالمه و علافم تو تخت بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که زنگ خورد یونا : بله جینی : کوفت // خوبی ؟ یونا : آره تو چطوری باز چی شد اینوقت شب زنگیدی جینی : فردا فنساین بی تی اسه میای ؟ یونا : آره ساعت چند جینی : ۱۰ صبح یونا : باش کاری نداری جینی : نه خدافظ یونا : خدافس بعد صحبت کردن با جینی خوابیدم صبح با آلارم گوشی بیدار شدمو رفتم پایین صبحونه خوردم و رفتم حموم بین صدتا لباس یکیو انتخاب کردم و پوشیدم گوشیم زنگ خورد دیدم جینیه جینی : دم درم یونا : اومدم رفتم بیرون و سوار ماشین شدم وقتی رسیدیم انقد شلوغ بود جینی رو گم کردم خودم رفتم که دست یکیو رو شونم حس کردم برگشتم و دیدم ماسک داره یه دستمالی رو گذاشت رو دهنم و دیگ هیچی نفهمیدم
ویدیوهای جدید