Promise to be my life / part 11

خب .خب چطورین بچه ها من دوباره اومدم با فیک کاملا مزخرفم( بچه ها خیلی ممنون که منتظر موندید ، اینم از پار ت ۱۱ اینو زیاد نوشتم چون خیلی دوستون دارم واقعا دیدم خیلی دوسش دارین و دوس دارین زیاد باشه ...امیدوارم لذت ببرید عشقای من ) ...( علامت سرگرد + )( علامت پسره _ )...+خب بنال ببینم چرا گفت ببریش ؟ کی بود ؟ اسمش ، شماره هیچی ازش ، نداری؟ _نه ، نه ، نه ، جناب سروان +من سرگردم _جناب ستفان (والا نمیدونم چطور مینویسن )+گفتم من سرگردم _خب باشه حالا هر کوفتی + میخواست بیاد بزندش که _(خودشو کشید عقب ) غلط کردم ، گه خوردم +خب بنال _جناب ( حرفشو خورد ) آقا...حاضرم قسم بخورم که هیچی ازش ندارم فقط...+ فقط چی ؟_ ...+ گفتم فقط چی؟_...+ هوی با توام _( ترسید و خودشو کشید عقب )_ فقط دختره انگار میگفت که نمیخواد هیچ بلایی سرش بیاد و صحیح و سالم برسه دستش ، وقتیم ازش پرسیدم که از خانوادشید؟ گفتش نه ، ولی امکان داره بعدا این اتفاق بیوفته ...تازه یادمه که ...( بچه ها این پسره اینجایی که داشت اعتراف میکرد و آروم گفتش چون داشت هنوزم فک میکرد و همین طور بقیه جاها ، ولی هرجا بهتون گفتم که داره با صدای عادی حرف میزنه اونجا دیگه داره با صدای عادی حرف میزنه ، اینارو همه شمرده شمرده میگفت )+چی یادته ... اااااِ ، دِ بگو دیگه لعنتی ( تیکه آخرشو باداد گفت )_یادمه که یه جفت انگشتر ست توی دستش بود انگار میخواست جفتشو بده به معشوقش +خب به نظر تو این دردی از من دوا میکنه احمق جون ؟_اخه اونا یه جفت انگشتر ساده نبودن ... انگشتر زوجین گی بودن ...تازه کاملا از دستای ظریف و ناخونا و قدش میشد فهمید دختره ... (با حالت عادی میگه دیگه )+ واقعا ؟ پس این کار یکی از هم محلیا یا نزدیکایی که عاشقشن میتون ها باشه ...خب دیگ