محکوم به دیوانگی ام میدانی مجنون شده را تو از چه میترسانی کم رخ بنمای وسوسه انگیزترین یک بار بگو پای دلت میمانی یک بار بگو پای دلت میمانی من مست و خراب تو باده ی ناب بر شانه ی من آسوده بخواب من مست و خراب تو باده ی ناب بر شانه ی من آسوده بخواب من مست مست مست مست مست توام جانا بردی ای آن تو اندوه دل ما را من مست مست مست مست مست توام جانا بردی ای آن تو اندوه دل ما را محکوم به دیوانگی ام جانانم با عشق تو میدهی سر و سامانم صد جرعه که از عشقت مرا باکی نیست آن روز که در بند توام دیوانم آن روز که در بند توام دیوانم من مست و خراب تو باده ی ناب بر شانه ی من آسوده بخواب من مست و خراب تو باده ی ناب بر شانه ی من آسوده بخواب من مست مست مست مست مست توام جانا بردی ای وای تو اندوه دل ما را من مست مست مست مست مست توام جانا بردی ای وای تو اندوه دل ما را . محکوم به دیوانگی ام میدانی مجنون شده را تو از چه میترسانی

پاسخ به

×