پارت 5 عشق ممنوعه

سلام امیدوارم خوشتون بیاد بدو بدو رفتم توی اتاق که دیدم اون دختره اومد تو اتاق دختر =هی تو ا/ت=بله (ا/ت خیلی مهربون بود دختره =هه منو یادته ا/ت دقیق تر که نگاه کردن اون سینشا ببود سینشا=هه درسته ا/ت= تو اینجا چه قلطی میکنی سینشا=واستا واستا تند نرو ا/ت=ببند اون دهنتو من به خاطر توی ه*ر*ز پدر مادرم از دست دادم سینشا محکم یه سیلی بهش زدم که اوفتاد چونش گرفت فشار دادم ا/ت =ولم کن سینشا=ببند اون دهنتو به من میگی هرزه آره یه دونه دیگه سیلی نصیبش کرد تهیونگ =اینجا چخبره سینشا زود خودشو مظلوم کرد اوپااا تقصیر این بود تهیونگ =تو درسته اومدی اینجا بچه من تو شکمته ولی حق نداری دست به شینسا بزنی ا/ت=برین بیرون از اتاقم برین شب ا/ت=آنقدر میترسیدم ام وقتی به بیرون از پنجره نگاه میکردم شینسا تهیونگ میدیدم خوشحال مدیدم انگار من وجود نداشتم شب ساعت 12 بود که دیگه نه صدای از شینسا اومد نه تهیونگ بلند شودم ساکم ورداشتم فرار کردم رفتم بوسان بچه به دنیا اومد اسمش گذاشتم شینسو جونکوک و اجیمو از اون روز دیگه ندیدم