شعر شعله ور از کتاب مرگ آلاله شاعر مهرداد شائقی(مهر)

شعر۴۶:شعله ور...چه شد مگر هوس دیگری به سر دارم؟مگر ز عشق تو و دیدنت حذر دارم؟مگر نه اینکه تو را با تمام دلخوشی امدو چشم خون به رهت مانده ای به در دارم!چه شد چرا ز دل خسته زود خسته شدی؟چنین مگر که نبودی دگر شکسته شدی!چه شد به دیدنم حتی نیامدی در خواب؟چرا تو کوچه ی بن بست و قفل بسته شدی؟بسی به حد جنون دلت رسیده دلم!هزار قرن گذشته تو را ندیده دلم!چه شد که بعد خدا هم دلم خدایی داشتدگر ز عاشقی و عشق دست کشیده دلم!بسوز ای دل خاکستری خیالش نیست!نصیب آتشی و آتشی که آبش نیست!تویی که شعله وری واهمه برای تو نیستدر این وادی آتشکده جز آتش نیست!چه شد مگر به خداوند قسم نمیخوردی؟خدا به واسطه ی قلب من نمی بردی؟نمیخورم سوگند تو وفا نکردی به منهمین بگویمت ای عشق در دلم مردی!!!بهار ۹۳برگرفته از کتاب مرگ آلالهشاعر مهرداد شائقی(مهر)
ویدیوهای مرتبط