از نخست زندگی هرگز نمی شد باورم که شود این خانه روزی قتلگاه همسرمروز تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود دیدم آنجا پشت در افتاده تنها باورماو مرا می خواند و من آنروز دستم بسته بود کاش آنجا جان من میشد برون از پیکرم خاطرات همسر شب زنده دارم زنده ماند در مناجات سحرگاهان زینب دخترم
ژانر:

پاسخ به

×