رمان پارت ۴۹ #دیانا ارسلان آماده شد که بریم سوار ماشین شدیم که یهو ارسلان گفت ارسلان _امشب میام خونه ی شما _مهراب بفهمه ارسلان_ساعت ۱۱ خونه باش میام مهراب نمیفهمه ok _باشه عشقم همش فکرم تو این بود که با من چیکار داد اما ٪100 رابطه جنسی بودولی من نمی خواستم سر دو زور حامله شم که با صدای ارسلان به خودم اومدم ارسلان _ دیا دیانا _ ها جانم ارسلان _ خوبی _اره ولی ارسلان _ولی چی _ارسلان نگاه کن من نمی خوام بچه دار شم حالا که زندگی من تو معلوم نیست ارسلان _وای دیانا بسه نترس بچه دار نمیشی _باشه حالا منو رساندی آقای کاشی کجا میری ارسلان_خوب خانم رحیمی خونه لئو رضا _وای همه ی شما اسکل ها خونه ی رضا هستین ۱دقیقه پیش عسل نیست ارسلان _خخخخخ و....

پاسخ به

×