سپر عشق ( پارت ۹ )

شب شد و تو از اتاقت اومدی بیرون تا اب بخوریکوک تورو میبینه و میگه : شام میخوری ؟ا/ت : نکنه باید خودم درست کنم ؟کوک : نه سفارش دادما/ت : اره میخورم :)میری میشینی روی مبل و میگی : انگار هیچ کسی نمیخواد بیاد بهت اسیب برسونهکوک : چطوری به این نتیجه رسیدی ؟ا/ت : هیچ کس نیومده خونت ، پس نمیخوان تو خونت بکشنتکوک : پس میتونی بری ؟ا/ت : فردا صبح با اقای مین صحبت میکنمکوک : بسیار عالیزنگ رو زدن ...ا/ت : اوه اومد من میرم میگیرمکوک : پولشو ندادماا/ت : پس برو خودت بگیرکوک : پرروکوک میره دم در و از اون ادمی که اورده بود پیتزا رو میگیرهاقاعه : بفرماییدکوک : ممنوندر رو میبنده ...ا/ت : اخ جونننننتو و کوک همه پیتزا رو میخوریدا/ت : ممنونکوک : اگه میخوای ازم تشکر کنی ظرف هارو بشور ^-^ا/ت : باشه -_-تو شروع میکنی به ظرف شستنکوک میره میشینه جلوی تلوزیون و یک لیوان بر میداره تو به پشتت نگاه میکنی تو ذهنت : اون میتونه الکل بخوره ؟ظرفا تموم میشن و تو میری جلوی کوککوک : برو اونورا/ت : بستت نیست الکل ؟ تا الان ستا لیوان خوردیکوک : برو اونور تو لیوان رو از دستش میگیری و میگی : اگه میخوا فردا از اینجا برم باید الکل خودن رو تموم کنیکوک : دستوره ؟ا/ت : نه ، البته هرچی خودت بخوای اگه بخوری من میمونم و اگه نخوری فردا میرمکوک : باشه بابا و میره تو اتاقشا/ت : شب بخیرمیری تو اتاقت ، لباستو عوض میکنی ( وای چنتا لباس خواب خوشگل که خیلی دوست داشتم تو ویدیو خواستی برو ببین ) و میخوابی تو تختت موبایلو بر میداری ، میری توی تلگرام و به سونگ و مونگ پیام میزنی " از دستم عصبانی هستی ؟ " و برای دوتاشون میفرستیچند دیقه وایمیستی و جوابی دریافت نمیکنیپتو رو میکشی روت و میکپی ....4:28 صبحاز خواب بلند میشی ، تشنت بود برای همین
ویدیوهای مرتبط