رمان عشق بازی

#سونیابعد خردن صبحانه رفتیم طرف پارگینک سوار ماشین شدیم و پیش به سوی دانشگاه پشت چراغ قرمز بودیم که به ماشین بهمون خورد منم از ماشین در امدم،سونیا:ببخشید کورید نمی بینید پسره:وا احترامت رو نگه دارسونیا:زود عذر خواهی کنپسره:لامپی عمرن سونیا:من عجله دارم زود،پسره:هوفف عذر میخام برو، بعد سوار ماشین شدم رفتم رفتیم سمت کلاس وقتی نشستیم استاد بعد بعد اون دوتا خدا اینا اینجا چه میکننداستاد:......
ویدیوهای مرتبط