گرید به حالم کوه در و دشت از این جدائی می نالد از غم این دل دمادم فردا کجائی سفر بخیر سفر بخیر مسافر من گریه نکن گریه نکن بخاطر من باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره می سپارد امشب در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته برلب قطره قطره اشک چشمم می چکد با نم نم باران به دامن بسته ای بار سفر را با تو ای عاشق ترین بد کرده ام من رنگ چشمت رنگ دریا سینه ی من دشت غمها یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها زیر باران با تو بودم زیر باران با تو تنها باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره می سپارد امشب این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم این کلام آخرینت برده میل زندگی را از سر من گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

پاسخ به

×