تصور کن کوک اعتراف به عشق پارت ۳۵

تصور کن کوک اعتراف به عشق پارت ۳۵ فردا صبح ساعت شش بود پاشدم رفتم حمام نیم ساعتی طول کشید اومدم بیرون موهام رو خشک کردم بعد لباس پوشیدم و صبحانه خوردم وسایل پزشکیم رو برداشتم و به طرف کمپانی بیگ هیت راهی شدم رسیدم ماشینم رو پارک کردم و وارد کمپانی شدم رفتم پیش منشی یونا. سلام من خانوم دکتر یونا هستم من باید کجا باشم.منشی. سلام روزتون بخیر می تونید برید اتاق پزشک یونا ممنونوارد اتاق پزشک شدم اتاق دل بازی بود و راحت وسایل های پزشکیم رو چیدم و نشستم تا برای بچه ها برنامه غذایی بنویسم بعد یه ربع در اتاق به صدا. در اومدیونا بفرمایید تو کوک سلام مزاحم که نشدم یونا. عا عا سلام نه ن نه مزاحم چیه بیا بشین کوک ممنون یونا. جاییت درد میکنه کوک. اره شکمم درد میکنه یونا. خپب دراز بکش ماینت کنمکوک باشه ممنون دراز کشید کوک میدونی من وقتی بچه بودم با خانوادم توی بوستان زندگی میکردیم و یه دوست داشتم که خیلی هوام رو داشت و من خیلی دوسش داشتم ولی به دلیل خانوادگی از هم جدامون کردن و اون روز واقعا از روز مرگم بد تر بودیونا. عا منو خانوادم هم توی بوستان زندگی میکردیم چه جالب منم دوستی داشتم که خیلی هوام رو داشت توی بوستان همه باهم دوستن واقعا جای خیلی خوبی بود چلی منم به دلیل خانوادگی از دوستم جدا شدم کوک. اه پس توهم درد منو داری یونا خیلی خوب من جاهای شکمت رو فشار میدم اگه درد گرفت یه اه خیلی ریز بکن کوک باشه یونا اینجا اینجا کوک اه همون جا یونا چیزه خواسی نیست فکر کنم غذا زیاد خوردی بخاطر همین به این روز افتادی ای شکمو کوک دیگه باید کم بخورم یونا. خیلی خوب این قرص رو بخور و ورزش کن تا غذا هضم بسه بعد برو دسشویی کوک. ممنون یونا خواهش میکنم خداحافظ کوک خداحافظ کوک از اتاق رفت بیرون از زبان کوک خیلی س
ویدیوهای مرتبط