لجباز پارت ۱۱

رمان لجبازپارت ۱۱ #لجباز دیانا:واییی اینم از کارای توارسلان: گشنمه دیانا: بزار زنگ بزنم مامانمارسلان: مگه مامانت فوت نکرده بوددیانا : من به عمم میگم مامان چون خیلی برام زحمت کشیدهارسلان: هوم دیانا: ساعت ۱ شب بخوابیم ارسلان: چجوری بخوابیمدیانا: من پیشه گوجه ها نمیخوابم ارسلان: باز گفت گوجه منم میگم موز دیانا: من موز نیستم ارسلان: هستی دیانا : تو هم گوجه ای ارسلان: من چصمدیانا ارسلان ساکت بود تا.... ارسلانارسلان: ...... دیانا: ارسلانننننن ارسلان: ..... دیانا: بالشت زدم تو صورتش..... مگه با تو نیستمارسلان:‌چته دیانا : جدا از هم روی تخت میخوابیمارسلان: باش بگیر بخوابنیکا: صبح شد کارامون انجام دادیم که کلید تو حیاط دیدم برش داشتم رفتم درو باز کردم یهو دیدم ارسلان و دیانا تو بغله هم هستن ارسلانم دیانا رو سفت گرفته بودش با داد گفتم.... پانیذ پانیذ پانیذ: چیشده نیکا نیکا: عمه شدیم.