فیک کوک ادامه پارت ۸

تهیونگ با دلخوری گفت:بازنده هم باید باشه! کوک دستشو روی شونه ی تهیونگ گذاشت :قول میدم دفعه ی بعد بیام!الان واقعا حسش نیس! وقتی قیافه ناراحت پسرا رو دید پیشنهاد داد:اصلا دفعه ی بعدی من حساب میکنم هوم؟؟ صدای هورا گفتن جین و یونگی که بلند شد همشون خندیدن. جونگکوک هرگز نمیتونست ناراحتی هیونگاشو تحمل کنه! ************************* تقریبا دو روزه دیگه تا تمرینمون با بنگتن مونده بود و همه سخت تمرین کرده بودیم خوشبختانه توی این چند روز اتفاق خاصی نیوفتاد تا بخوام حواسمو جمع کنم فقط میومد کمپانی،برمیگشت خوابگاه با خونش !و به همین روال پیش میرفت. مطمئن بودم اونا به این زودی دست با کار نمیشن!هر چند که ما پیروز این جنگ بودیم! امروز شنبه بود و تقریبا همه رفته بودن تا از این تعطیلی دو روزه نهایت استفاده بکنن اما منی که این چند روز نصف تمرینات و کلاسا رو پیچونده بودم تا به وظیفه برسم الان در حالی که موهامو چنگ زده بودم، بلاتکلیف و تنها وسط سالن به اون بزرگی نشسته بودم و توی تیکه ای از دنس که تازه بهش اضافه شده بود هنگ کرده بودم! با اینکه سه سال از عمرم بابت دنس هدر داده بودم اما الان به خاطر ذهن درگیر و در حالت آماده باشم نمیتونستم درست تمرکز کنم و یاد بگیرم و درست زمانی که نالیدم:اوفففف نمیشه! صدایی از پشت سرم گفت:چرا نمیشه! میخوای کمکت کنم؟؟ ************ امید وارم خوب شده باشه اندازه دو تا پارت نوشتم مُردم >_
ویدیوهای جدید